ستر مسطور...

ساخت وبلاگ

او ياد من افتاده بود و آمده بود به پيج لينكداين من سر زده بود ... 

رفيق 8 سال پيش را مي گويم در آن روزهايي كه فكر ميكردم دنيا در دستان من است... 

امروز اما لبخند تلخي زدم... ياد خاطرات بام تهران و فرحزاد افتادم... به لينكداين اونگاه نكردم... 

دستهايم را گذاشتم توي جيبم... سرم را محكم تر توي يقه ي لباسم فرو بردم و گذاشتم تا او قله هاي موفقيت را طي كند... 

 

ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 22:51

آينه مگه تو هموني كه يه روز 

مي خواستي خورشيد و با دست بگيري 

ولي امروز شهر شب خونت شده 

داري بي صدا تو قلبت مي ميري

ميشكنم آينه رو تا دوباره

براي از گذشته ها حرف نزنه

آينه مي شكنه هزار تيكه ميشه

ولي باز تو هر تيكش عكس منه !

ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 3:49